essi-news

قالب پرشین بلاگ


essi-news
نويسندگان

به گزارشessi news به نقل از قدس آنلاين

 

اعضای کوچکترین کتابخانه کشورمی گویند؛

زیباترین کتابخانه دنیا اینجاست

طیرانی: «حکایت کودکان این روستا حکایت درد و تاریکی است. نمی دانم از کجای زندگی این کودکان باید بگویم؛ از خلا محبت و عاطفه از آغاز تولد تا دم مرگ یا از مرگ این همه استعداد و خلاقیت و شیرین زبانی های دوران کودکی باید بگویم؟ کودکان کمرویی که قدرت «نه» گفتن ندارند.

 

 اینها کودکان ترک تحصیل در دوران کودکی اند. کودکان عشق کار کردن در یک مغازه یا شاگرد راننده مینی بوس شدن؛ کودکان عشق تلویزیون و کار در بندر.
کودکان بی خبر از دنیا؛ ساده و زودباور. اینها دیوانه دوچرخه و موتورسیکلت هستند. اصلاً هیچی مثل لباس و مد جدید برایشان مهم نیست...»
اینها حرفهایی است که فرزاد میرشکاری متولی کوچکترین کتابخانه کشور، صحبتهایش را با آن آغاز می کند. کتابخانه ای که روزی با داشتن تنها 40 جلد کتاب و سه عضو دایر شد.
کتابخانه کوچکی که میز و صندلی ندارد و پرده ای بر ورودی آن نصب شده تا از ورود گرد وغبار کویر پیشگیری کند؛ کتابخانه ای با قفسه ای کوچک و تعدادی کتاب در گوشه دیوار که در جعبه های کاغذی قرار گرفته و تنها کتابخانه عمومی روستای «دهکهان» محسوب می شود؛ روستایی در 30 کیلومتری شهرستان کهنوج؛ منطقه ای گرم و خشک در جنوب استان کرمان است و در 330 کیلومتری شهرستان کرمان .
فرزاد میرشکاری متولی این کتابخانه کوچک در این باره بیشتر توضیح می دهد. او می گوید: یک روز بعد از ظهر که کتابها را در قفسه ای کهنه ( که زمانی گوشه اتاق گلی اجناس خوراکی مغازه مان را در خود جا داده بود) چیدم، خیلی زود به فکر افتادم که می توانم کتابخانه ای راه بیندازم و کتابهایم را بدهم سایر بچه های محله هم بخوانند. اما چگونه می توانستم کودکان و نوجوانان محله را به مطالعه و خواندن کتاب تشویق کنم؟ آیا این کتابخانه کوچک عضوی هم خواهد داشت؟ خیلی دوست داشتم رویاهایی که در سر داشتم، با راه اندازی این کتابخانه به حقیقت بپیوندد. ضمن اینکه دوست داشتم آخرین و بهترین شیوه ها را برای فرهنگ سازی مطالعه اینجا به کار بگیرم، اما فکرم به جایی نرسید. چند ساعتی گذشت. تقریباً داشتم به بن بست می رسیدم. شب شد، فاطمه دختر همسایه مان که کلاس سوم ابتدایی بود، در خانه را زد و خواهرم (که مسؤول موقتی کتابخانه بود) را صدا زد. فاطمه همراه پسر دایی اش، مهدی، برای عوض کردن کتاب آمده بود و آن روز تا شب سه کتاب داستان مطالعه کرد.
میرشکاری می گوید: روز بعد صبح زود که از خواب بیدار شدم، فاطمه ها را دیدم با عضو جدیدی که اسم او نیز فاطمه بود و جلوی کتابخانه منتظر بودند تا کتاب بگیرند. پس از تماشای این همه صحنه زیبا تنها پس از چند ساعت از راه اندازی کتابخانه، با آرامشی وصف ناشدنی از فاطمه ها خواستم که وارد کتابخانه شوند و چند ساعتی در این مکان کتاب بخوانند.

کتابخانه فاطمه ها
وی با تداعی خاطراتش در خصوص نامگذاری این کتابخانه ادامه می دهد: از آنجا که نام هر سه عضو این کتابخانه فاطمه بود و این کتابخانه نام نداشت، با عنوان «کتابخانه فاطمه ها» نامگذاری شد. وقتی دیدم، کتابخانه فاطمه ها به طور رسمی فعالیت خود را آغاز کرده و فاطمه ها هر روز حداقل چهار ساعت از وقت خود را در این کتابخانه می گذرانند، با خود گفتم می توانم این کتابخانه را به پایگاهی برای تغییر نوع تفکر و بینش کودکان به زندگی تبدیل کنم. تصمیم گرفتم در این کتابخانه علاوه بر آموزش مهارت مطالعه و ایجاد فرهنگ مطالعه و کتابخوانی بین اعضا، آموزشهای دیگری نیز به آنها بدهم تا به گونه ای فاطمه ها (این سه اعضای فعلی کتابخانه) به نحوی سفیران این کتابخانه در بین کودکان و حتی بزرگسالان محله باشند. به هر حال فاطمه ها از سه خانواده متفاوت بودند که هر کدام تعدادی خواهر و برادر در خانه داشتند و می توانستند مواردی را که آنها در این مکان فرا می گیرند، بین اعضای خانواده و تمام افرادی که با آنها در ارتباط اند انتقال دهند. 
اما فاطمه ها برای اینکه سفیران خوبی برای این پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی باشند، باید چه مهارتهایی را آموزش می دیدند؟ به نظرم فاطمه ها باید در مرحله اول با حقوق خود و سایر کودکان آشنا می شدند. فاطمه ها باید از این حالت کمرویی و کم حرفی در می آمدند و میزان مطالعه خود را بالا می بردند. به نظرم داشتن یک تفکر خلاقانه و نقادانه وهمچنین داشتن روحیه تحقیق و پژوهش برای آنها لازم بود. بد نبود اگر با اینترنت و نقش آن در اطلاع رسانی آشنا می شدند و سایر مهارتهای آموزشی که می توانستند در این کتابخانه کوچک به آنها دست یابند، آموزش ببینند.
به گفته وی، پس از اتمام کتابها قرار شد بچه ها به گردآوری بازی های محلی بپردازند. ضمن اینکه چندین جلد کتاب نیز توسط دوستانم به این کتابخانه اهدا شد و تعداد کتابها به 140جلد رسید و فاطمه ها هر روز برای گرفتن کتاب و سایر امکانات فرهنگی به کتابخانه می آمدند .
وی می گوید: در تابستان سال 90 نیز اتفاق جالبی افتاد و آن این بود که فاطمه ها با ساختن صنایع دستی و فروش آن اقدام به خرید کتاب کردند. ضمن اینکه تعداد زیادی کتاب توسط افراد مختلف به این کتابخانه اهدا شده است که غالب کتابهای موجود در کتابخانه کتابهای عمومی، مذهبی و داستان است و اکنون علاوه بر داشتن 700 جلد کتاب 60 عضو در این کتابخانه کمبودهایی نظیر میز و صندلی و قفسه و همچنین کامپیوتر نیز وجود دارد.

آرزوهایی به ظاهر کوچک، در دل کودکانی بزرگ

به طور حتم نقش فاطمه ها نیز در شکل گیری این کتابخانه بسیار مؤثر بوده است از همین روی از آنان خواستیم از نحوه فعالیتشان در کتابخانه بگویند، یکی از فاطمه ها می گوید، علاوه بر عضویت در کتابخانه مسوول آموزشی کتابخانه نیز هست، بازیهای سنتی و آداب و رسوم روستا را از بزرگترها می پرسد و سپس آنها را به بچه های روستا آموزش می دهد.
یکی دیگر از فاطمه ها نیز با بیان اینکه مسوول اقتصادی کتابخانه است، می گوید: در این مکان با تولید صنایع دستی روستا همراه سایر اعضای کتابخانه و فروش آنها برای کتابخانه، کتاب خریداری می کند. 
فاطمه دیگر، مسؤول امور فرهنگی کتابخانه است و اموری نظیر مشاهده برنامه های تلویزیون و فیلمهای سینمایی و خلاصه کردن آنها به زبان و گویش محلی را بر عهده گرفته و خلاصه ای از فیلمها را برای بچه های روستا با گویش محلی تعریف می کند و هدف از این کار را حفظ زبان و گویش محلی روستا عنوان می کند.
جالب اینجاست که در این کتابخانه کوچک علاوه بر این موارد نماز جماعت و دعاهایی نظیر کمیل و ندبه نیز قرائت می شود .
هر سه فاطمه انگیزه عضویت خود را در کتابخانه پر کردن اوقات فراغت و علاقه به کتاب خواندن عنوان می کنند .
آنها می گویند: احساس می کنند «کتابخانه فاطمه ها» به رغم کوچک بودن وتمام کاستی هایی که دارد، زیباترین کتابخانه دنیاست .کتابخانه ای که میز و صندلی برای مطالعه ندارد، کتابخانه ای که دچار کمبود فضای فیزیکی است و به اندازه کافی قفسه برای نگهداری کتاب ندارد، اما بهترین مکانی است که آنها برای گذراندن اوقات فراغتشان به آن عشق می ورزند.
فاطمه ها از آرزوهایشان برای گسترش کتابخانه و توسعه فرهنگ کتابخوانی در روستای دهکهان گفتند. اما آنقدر کم سن و سال بودند که نتوانستند بگویند ما هم ایرانی هستیم و روستایی چهار هزار نفری نیازمند داشتن حداقل یک کتابخانه عمومی آن هم با امکاناتی مناسب است .
فاطمه ها کودکان 11 ساله ای هستند که نمی دانند چقدر عجیب است در شرایطی که مسؤولان کشور با دغدغه کمبود سرانه مطالعه در کشور دست و پنجه نرم می کنند آنها همه آمال و آرزویشان داشتن فضایی برای مطالعه کتابهای جدید است. دستیابی به کتابهایی که سالهاست در قفسه سایر کتابخانه های کشور خاک می خورد و شاید حتی سالی یک بار هم ورق نخورد. 
فرزاد میرشکاری نیز که معلم زبان انگلیسی است، از آرزوهای دوران کودکی اش گفت، از اینکه همیشه آرزوی داشتن کتابخانه عمومی در روستای دهکهان را در ذهن داشته و اکنون نیز آرزو دارد با گسترش و توسعه کتابخانه فاطمه ها که کوچکترین کتابخانه کشور محسوب می شود، روزی اعضای این کتابخانه که اکنون بیش از60 نفر نیستند، به تعداد یک چهارم جمعیت روستا؛ یعنی هزار نفر برسد و امکانات کتابخانه به حدی برسد که پاسخگوی نیاز اهالی روستا باشد.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
امکانات وب

تبادل لینک

خرید بک لینک
(قطره)